مطالعهی حالات عاشقان خدا یکی از اموری است که مشوق انسان در رسیدن به عشق خداست، با این امید که در این ماه ربیعالعارفین که ماه دلبردگی و دلدادگیهای عارفانه است از قافله بیداردلان عقب نمانیم، حکایات زیر با گوش جان مینیوشیم.
امام علی (ع) نخلستان
1- مناجات مولیالموحدین در نخلستان
ابودرداء، یکی از اصحاب پیغمبر اکرم صلی الله و علیه وآله وسلم نقل میکند: در نخلستان بنی نجار در خدمت سرور اولیا بودم. آن حضرت از من و سایر اشخاص فاصله گرفتند تا از نظر غایب شدند. پیش خود فکر کردم به منزل خویش رفتند. ناگهان صدای حزینی به گوش من رسید که بدین مقال مترنم بود:
خداوندا، چه بسیار گناهانی مرتکب شدم که شکیبایی نسبت به من روا داشتی و در برابر آنها نعمتی ارزانی داشتی و چه بسیار جنایاتی که به سبب کرم و بزرگواریات از آشکار شدن آنها جلوگیری کردی. خداوندا، اگر چه عمر درازی را با معصیت تو سپری کردهام و گناهان من در نامهی عملم زیاد شده است با این حال من فقط آرزوی آمرزش تو را دارم و تنها به خوشنودی تو امید بستهام.
ابودرداء، گوید: توجه کردم دیدم که سید اوصیا، علی علیه السلام است. خود را پنهان نمودم. آن حضرت در دل شب چند رکعت نماز به جا آورد و سپس به دعا و گریه پرداخت و آنگاه مناجات خود را چنین ادامه داد:
خداوندا! هنگامی که به لطف و بخشش تو میاندیشم گناهانم بر من آسان میگردد. سپس مؤاخذهی عظیم تو را به یاد میآورم ناراحتی و گرفتاریم بزرگ میگردد. آه آه اگر من در نامهی عملم گناهی را بخوانم که من آن را فراموشش کردهام و تو آن را به حساب آوردهای، پس بگویی او را بگیرید. پس وای بر او گرفتاریست که خانوادهاش نمیتوانند نجات دهند و قبیلهاش برای او سودی ندارند. اگر میتوانست فریاد بزند مردم بر او دلسوزی میکردند. آه آه از آتشی که جگرها و قلوهها را میپزد. آه از آتشی که پوست سر و دست و پا را میبرد! آه از شدت عذاب شعلههایی که زبانه میکشد!
بعد از آن گریه کرد تا صدای مبارکش قطع شد. ابودرداء میگوید:فکر کردم خوابش برده است؛ صبر کردم تا صبح شد. رفتم او را برای نماز صبح بیدار کردم، دیدم مانند چوب خشکی بر زمین افتادهاند. تکانشان دادم، حرکت ننمودند. گفتم: «انا لله و انا الیه راجعون.» یقین کردم وفات کردهاند.
در طریق عاشقی کسی صادق است که اساساً با دیدار معشوق اَلَمی نبیند
به منزل ایشان رفتم تا خبر فوت ایشان را به سرور زنان عالم برسانم. ایشان فرمودند:چه شده است؟ آنچه دیده بودم برای ایشان نقل نمودم. آن حضرت فرمودند:این حالتی است که غالباً او را از خوف الهی عارض میشود و موت نیست. آب بر صورت حضرت افشاندند تا به هوش آمدند. گریستم. فرمودند: گریه تو برای چیست؟ عرض کردم: برای رنجی که به خود وارد میآورید.
فرمودند:ای ابودرداء! حال تو چگونه خواهد شد اگر ببینی مرا که برای محاسبه خوانده باشند و اهل معاصی به عذاب الهی یقین کنند؛ و مرا ملائکهی غلاظ و شداد در میان گرفته باشند و در پیشگاه قادر قهار و ملک جبار ایستاده باشم. دوستان مرا فرو گذاشته و اهل دنیا بر من دلسوزی کنند. هر آینه در آن روز بر من بیشتر رحم خواهی کرد که نزد خدای خود ایستاده باشم که هیچ امری بر او پنهان نیست.
2- کلام رابعه دربارهی محبت
معروف است که حسن بصری و شفیق بلخی و مالک دینار به عیادت رابعهی عدویه رفتند. حسن گفت: هر کس در شرایط محبت چیزی بگوید. سپس گفت: راستگو نیست در محبت کسی که از معشوق خود چون ضربتی ببیند بر آن صبر نکند. رابعه گفت: بهتر از این باید گفت. صادق نیست محبی که چون از محبوب اَلَمی ببیند بر آن شکر نکند. رابعه گفت:باز هم بهتر از این باید گفت. مالک گفت: مستقیم نیست در طریق عاشقی کسی که چون از معشوق خود ضربتی ببیند لذت نبرد. رابعه گفت باز هم بهتر از این باید گفت. رابعه گفت:در طریق عاشقی کسی صادق است که اساساً با دیدار معشوق اَلَمی نبیند.
عذراییل عذرائیل روح جان
3- مکالمهی حضرت خلیل با حضرت ملک الموت
مرحوم ملا محسن فیض کاشانی در کتاب «محجة البیضاءِ»، جلد هشتم، در باب محبت و شوق نقل میکند:
در روایت مشهور آمده است: هنگامی که ملک الموت برای قبض روح ابراهیم خلیل آمد، ابراهیم بدو گفت: آیا دیدهای دوستی دوست خویش را بمیراند؟ خداوند متعال به او وحی کرد: آیا دیدهای دوستی ملاقات دوستش برای او ناگوار باشد؟ ابراهیم خلیل گفت: اکنون جانم را بگیر.
4- حالات حضرت صادق علیه السلام در نماز
مرحوم سید ابن طاووس در «فلاح السائل» در حالات امام جعفر صادق علیه السلام مینویسد:
در نماز قرآن قرائت مینمود؛ مدهوش گشت. چون به هوش آمد از آن حضرت سؤال شد: چه چیز باعث گشت که حالتان بدانسان گردد؟ حضرت فرمودند: «من پیوسته آیات قرآن را تکرار میکردم تا به حالی رسیدم که گویا مستقیم از کسی که آیات را نازل فرموده است میشنوم.»
5- برخی از حالات اسوهی محبین، امام زینالعابدین علیه السلام
مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب «منتهی الآمال»، جلد دوم مینویسد:
آن حضرت در شبانه روز، هزار رکعت نماز میگزارد و چون وقت نماز میرسید بدنش را لرزه میگرفت و رنگش زرد میگشت و چون به نماز میایستاد مانند ساقهی درختی بود. حرکت نمیکرد مگر آنچه که باد او را حرکت دهد؛ و چون در قرائت حمد به مالک یومالدین میرسید، چندان آن را مکرر میکرد که نزدیک میگشت قالب تهی کند؛ و چون سجده میکرد، سر از سجده بر نمیداشت تا عرق مبارکش جاری میشد.
شبها را به عبادت به روز میآورد و روزها را روزه میداشت؛ و شبها چندان نماز میگذاشت که خسته میشد. به حدی که نمیتوانست ایستاده حرکت نماید و به فراش خویش خود را برساند. لاجرم مانند کودکان که به راه نیفتادهاند، حرکت مینمود تا خود را به فراش خود میرساند. و چون ماه رمضان میشد، تکلم نمیکرد مگر به دعا و تسبیح و استغفار؛ و از برای آن حضرت خریطه ای (کیسه) بود که در آن تربت مقدس امام حسین علیه السلام نهاده بود. گاهی که میخواست سجده کند بر آن تربت سجده میکرد.
خوشا به حال کسی که شب را ترسناک و اندیشناک سپری کند و پیش صاحب جلالت، گرفتاری خویش را گلایه کند
6- حکایتی از سیّد العاشقین امام حسین علیه السلام
حسن بصری میگوید: شبی گذرم به مسجدالحرام افتاد. صدای گریه شنیدم و لَعمه نوری در آن تاریکی شب بر خانهی خدا تابیده و ندائی مانند سروش غیبی در مسجدالحرام پیچیده، که از آن نور، بیتالحرام رشک وادی طور گردیده. گوش فرا داشتم. آوازی شنیدم چون نوای اهل راز، سراپا عجز و نیاز، با خدای خویش در مناجات و به این مقال مترنّم:
یا ذَاالمَعَالِی عَلَیکَ مُعتَمَدِی طُوبی لِعَبدٍ تَکُونُ مَولاهُ.
طُوبی لِمَن باتَ خائِفاً وَجَلاً یَشکُو اِلی ذِی الجَلاَلِ بَلوَاهُ.
اِذَا خَلاَ فِی الظّلاَمِ مُبتَهِلاً اَکرَمُهُ رَبُّهُ وَ لَبَّاهُ.
ای دارای ارجمندیها اعتماد من بر توست. خوشا به حال بندهای که تو مولای اویی.
خوشا به حال کسی که شب را ترسناک و اندیشناک سپری کند و پیش صاحب جلالت، گرفتاری خویش را گلایه کند.
زمانی که در تاریکیها به تنهایی، زار میگرید پروردگارش او را اکرام میکند و پاسخ میگوید.
حسن بصری میگوید: به خدای کعبه قسم، به مجرد اینکه آخرین کلمات از دهان او خارج شد شنیدم صدایی که در مسجدالحرام پیچید و میفرمود:
لبیک اَنتَ فِی کَنَفی وَ کُلُّمَا قُلتَ قَد سَمِعنَاهُ.
صَوتُکَ تَشتَاقُهُ مَلاَئِکَتِی وَ عُذرَکَ اَلأنَ قَد قَبِلنَاهُ.
سَل ما تَشَاهُ بِلاَ خَوفٍ وَلا خَجِلٍ وَلا تَخَف اِنَّنِی اَنَا اللهُ.
امام حسین (ع)
بلی، بلی، تو در پناه منی، هر چه گفتی شنیدم.
فرشتگان من به آوای تو مشتاقند؛ و پوزش تو را اکنون پذیرفتیم.
هر چه دوست داری بدون ترس و شرم بخواه و نترس که بی تردید من خدای تو هستم.
حسن بصری گوید: مرا وحشت عظیمی دست داده و مدتی دراز، بیهوش شدم و ندانستم که بین آن بزرگوار و حضرت پروردگار چه گذشت و متفکر و مبهوت بودم که آیا مسجدالحرام عرش برین شده و ملائکهی مقربین در آن مقام گزیدهاند، و یا این مکان طور سنا گشته است.
تمام شب با خود در گفتگو بودم و خود را ظاهر نمینمودم تا هوا روشن شد. دیدم سرور بهشتیان و گوشوارهی عرش خدا، حضرت سید الشهداء - روحی و ارواح العالمین له الفداء - هستند.
7-امام زینالعابدین علیه السلام در میقات
غزالی در کتاب «اسرار الحج» از سفیان بن عُیَینَه نقل کرده که علی بن الحسین علیه السلام حج گزارد. چون میخواست محرم شود راحلهاش (مرکبش) ایستاد، و رنگش زرد شد و لرزه او را عارض شد و شروع کرد به لرزیدن و نتوانست لبیک بگوید. سفیان گفت: چرا تلبیه نمیگویی؟ فرمود: میترسم در جوابم گفته شود: لا لبیک و لا سعیدک. پس چون تلبیه گفت غش کرد و بر زمین افتاد و پیوسته این حال او را عارض میشد تا از حج فارق شد.
8-بی خودی عاشق خدا
مرحوم شیخ عباس قمی در «منتهی الامال» مینویسد: ثقة الاسلام کلینی از حضرت جعفربن محمد علیه السلام روایت کرده که حضرت سید الساجدین علیه السلام چون به نماز میایستاد رنگش متغیر میشد، و چون به سجود میرفت سر بر نمیداشت، تا عرق از آن جناب میریخت.
و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام منقول است که حضرت علی بن الحسین علیه السلام در شبانه روز هزار رکعت نماز میگزارد و چون به نماز میایستاد رنگ به رنگ میگردید و ایستادنش در نماز ایستادن بندهی ذلیل بود که نزد پادشاه جلیلی ایستاده باشد و اعضای او از خوف الهی لرزان بود. چنان نماز میکرد که گویا نماز وداع است و دیگر نماز نخواهد کرد. چون از تغییر احوال آن جناب سؤال مینمودند چنین میفرمود:کسی که نزد خداوند عظیمی ایستد سزاوار است که خائف باشد.
بخش اخلاق و عرفان تبیان
منبع: کتاب غم عشق، تالیف آیت الله عبدالقائم شوشتری